صائب تبریزی- غزل شماره 3878
نه هر سخن نشناسی سخنوری داند
نه هر سیاه دلی کیمیاگری داند
عیار آبلۀ دست را که می داند
نه قیمت گهرست این که جوهری داند
درین بساط نشیند درست نقش کسی
که بوریا را دیبای ششتری داند
نماز زاهد خودبین کجا رسد، جایی
که چرخ سجدۀ خود را سکندری داند
کمال حافظ شیراز را ز صائب پرس
که قدر گوهر شهوار، جوهری داند