ز گریه آینۀ هر دلی که روشن شد

صائب تبریزی- غزل شماره 3843

ز گریه آینۀ هر دلی که روشن شد

چو اشک، مردمک حلقه های شیون شد

چراغِ روز بود آفتاب در نظرش

ز سرمۀ دل شب، دیده ای که روشن شد

هزار آه شود گر ز دل کشم یک آه

مرا که خانه چو مجمر تمام روزن شد

مشو ز هم گهران دور تا رسی به کمال

که دانه از اثر اتفاق خرمن شد

کشید پنجۀ خونین شفق به رخسارش

چو صبح هر که درین عهد پاکدامن شد

مرا که مرکز پرگار حیرتم چون خال

ازین چه سود که آن کنج لب نشیمن شد؟

به من زبان ملامت چه می تواند کرد

که پوست بر تنم از زخم تیر جوشن شد

چه نسبت است به منصور سوز عشق مرا؟

ز گرمی نفسم دار نخل ایمن شد

ز بار دل سر زلف تو شوختر گردید

شکست، شهپر پرواز این فلاخن شد

گرفت از جگر گرم ما نفس صائب

چراغ هر که درین روزگار روشن شد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها