صائب تبریزی- غزل شماره 3837
اگر چنین سخن ما بلند خواهد شد
زبان جرأت منصور بند خواهد شد
اگر بهار کند سبز تخم سوخته را
مرا ستارۀ طالع بلند خواهد شد
طبیب اگر چو مسیحا بر آسمان رفته است
ز چاره جویی من دردمند خواهد شد
مگر نقاب به رخسار آتشین فکنی
وگرنه خردۀ گلها سپند خواهد شد
چنین بلند شود گر نهال قامت او
خیالها همه کوته کمند خواهد شد
ز آتش تو سمندر به زینهار آمد
کجا نقاب به روی تو بند خواهد شد؟
میان خوف و رجا شد دل دو عالم خون
که تا قبول تو مشکل پسند خواهد شد؟
کلاه گوشۀ قارون به آفتاب رسید
چه وقت طالع ما سربلند خواهد شد؟
سری که بر سر زانوی دار می رقصد
مقید تن منصور چند خواهد شد؟
شکست شیشۀ دل را مگو صدایی نیست
که این صدا به قیامت بلند خواهد شد
سبک عنانی باد بهار اگر این است
هزار غنچۀ دل هرزه خند خواهد شد
چنین نوای تو گر آتشین شود صائب
بر آتش تو جگرها سپند خواهد شد