فروغ روی تو چون از نقاب می گذرد

صائب تبریزی- غزل شماره 3762

فروغ روی تو چون از نقاب می گذرد

عرق ز پیرهن آفتا می گذرد

به خون دل گذرد روزگار سوختگان

مدار شعله به اشک کباب می گذرد

ازین چه سود که در گلسِتان وطن دارم؟

مرا که عمر چو نرگس به خواب می گذرد

ز پیش خرمن من برق از کم آزاری

به آرمیدگی ماهتاب می گذرد

کسی چگونه کند هوش را عنانداری؟

که موج لاله و گل از رکاب می گذرد

بنای توبۀ سنگین ما خطر دارد

اگر بهار به این آب و تاب می گذرد

به تشنگی گذرد ز آب زندگی صائب

کسی که موسم گل از شراب می گذرد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها