ز عشق هرکه به دل داغ روشنی دارد

صائب تبریزی- غزل شماره 3753

ز عشق هرکه به دل داغ روشنی دارد

ازین خرابه به فردوس روزنی دارد

اگر به خلد رود روی بر قفا باشد

ز گوشۀ دل خود هر که مأمنی دارد

ز بیم خار خورد در لباس دایم خون

چو گل کسی که درین باغ دامنی دارد

ز دوستان گرامی که می رود به سفر؟

که دل تهیۀ از خویش رفتنی دارد

هزار عقد گهر را به نیم جو نخرد

دلی کز آبله هر گوشه خرمنی دارد

گذشتن از سر مطلب رساتر افتاده است

وگرنه کعبۀ مقصد رسیدنی دارد

شکوه عشق به زنجیر بسته است مرا

خوش آن که رخصت در خون تپیدنی دارد

صدای شهپر جبریل از صبا شنود

چو غنچه هر که دماغ شکفتنی دارد

به یک قرار دو شب نیست روشنایی ماه

خوش آن چراغ که از خویش روغنی دارد

دل شکستۀ عشاق می شود پامال

وگرنه کوچۀ زلفش دویدنی دارد

به فکر خویش نباشند صاحبان نظر

دلش دو نیم بود هرکه سوزنی دارد

ز یاد روی تو صائب درین خراب آباد

همیشه پیش نظر باغ و گلشنی دارد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها