صائب تبریزی- غزل شماره 3692
سخن ز لعلِ لبت آبدار می گردد
ز روی گرم تو شبنم شراب می گردد
اگر به آب رسانم بنای میکده را
همان سرم چو حباب از خمار می گردد
خراب صاف ضمیران کنج میکده ام
ز دود آینه شان بی غبار می گردد
چگونه خواب تواند کند به بستر ناز؟
درون پردۀ چشمی که خار می گردد
که کرد شعلۀ گستاخ را به چوب، ادب؟
عبث مودبِ منصور، دار می گردد
گهر که چشم و چراغ دکان امکان است
به نیم ناز خریدار، خوار می گردد
ز بس که پاک سرشت اوفتاده ام صائب
گهر ز پاکی من شرمسار می گردد