زبان کوتاه باشد آشنای بحر گوهر را

صائب تبریزی- غزل شماره 368

زبان کوتاه باشد آشنای بحر گوهر را

بلندی حجّت عجزست بازوی شناور را

به خون دل میسّر نیست از دل آرزو شستن

به آب تیغ نتوان محو کرد از تیغ جوهر را

مکن چون تنگ ظرفان شکوه از داغ سیه بختی

که در طالع بهار بی خزانی هست عنبر را

کند یک جلوه گوهر پیش غوّاص و تماشایی

رسد فیض سخن یکسان، سخن سنج و سخنور را

نیندیشد ز درد و داغ نومیدی دل عاشق

که از آتش بوَد پروانۀ راحت سمندر را

من آن شیرین پسر را از پدر صائب برآوردم

اگر طوطی ز بند نی برون آورد شکّر را

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها