بر سر حرف، گر آن چشم فسون ساز آید

صائب تبریزی- غزل شماره 3617

بر سر حرف، گر آن چشم فسون ساز آید

با نفس سوختگی سرمه به آواز آید

از غریبی به وطن می روم و می گویم

وقت آن خوش که به غربت ز وطن باز آید

ذوق کاوش اگر این است که من یافته ام

سینۀ کبک به عذر قدمِ باز آید

ساده دل را نبود بند خموشی به زبان

پرده پوشی کی از آیینۀ غماز آید؟

رگ جانم هدف نشتر الماس شود

ناخن ریشی اگر بر جگر ساز آید

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها