گوهری نیست سخنهاش که از گوش شود

صائب تبریزی- غزل شماره 3593

گوهری نیست سخنهاش که از گوش شود

نمکی نیست لب او که فراموش شود

حلقه ای نیست دو زلفش که برآید از گوش

یاد رویش نه چراغی است که خاموش شود

خط سبزش سبقی نیست که از یاد رود

مصرعی نیست خرامش که فراموش شود

خواب در دیدۀ غفلت زدگان می سوزد

چون کسی غافل ازان صبح بناگوش شود؟

جام در دست به صحرای قیامت آید

هرکه از گردش چشمان تو مدهوش شود

دل در اخفای غم عشق عبث می کوشد

این نه آن شعلۀ شوخ است که خس پوش شود

زاهد خشک اگر قامت او را بیند

همچو محراب سراپا همه آغوش شود

اشک در دیدۀ من بیش شد از سوز جگر

آب دریا، چه خیال است کم از جوش شود؟

جامه تبدیل کند آب حیات از خجلت

چون ز خط آن لب جان بخش سیه پوش شود

واگذارش که به خون جگر خود سازد

کیست صائب که به بزم تو قدح نوش شود؟

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها