نه ز می خوردن ما شور و شری برخیزد

صائب تبریزی- غزل شماره 3406

نه ز می خوردن ما شور و شری برخیزد

نه ز همصحبتی ما ضرری برخیزد

مُهر زن بر لب افسوس که سامان جهان

آنقدر نیست که آه از جگری برخیزد

نام بلبل ز هواداری عشق است بلند

ور نه پیداست چه از مشت پری برخیزد

بزم ارباب خرد خوابگه بیخبری است

مگر از مجلس مستان خبری برخیزد

دل سرگشتۀ ما راه به منزل نبرد

گر ز هر نقش قدم راهبری برخیزد

جگر خاک نگردید ز طوفان سیراب

مگر از دیدۀ ما ابر تری برخیزد

تیر اگر در هوس صید شود خاک نشین

به ازان است به بال دگری برخیزد

عشق از خرمن ما دود به افلاک رساند

آنقدر وقت که از جا شرری برخیزد

گو برو ماتم دلمردگی خویش بدار

هر که از خواب به بانگ دگری برخیزد

غنچۀ ما نفسی می کشد از دل صائب

که به امداد نسیم سحری برخیزد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها