صائب تبریزی- غزل شماره 3391
اشک را دیدۀ من گوهر غلطان سازد
آه را سینۀ من سنبل و ریحان سازد
هست چون تیغ دودم در نظر غیرت من
حسن را آینه هر چند دو چندان سازد
گریه از جا نبرد حسن گران تمکین را
سرو را آب محال است خرامان سازد
پرده پوشی طمع از پرده دران نتوان داشت
چون کسی عیب خود از آینه پنهان سازد؟
شور محشر که کند زیر و زبر عالم را
وقت ما را نتوانست پریشان سازد
عیب خود صاف ضمیران نتوانند نهفت
مرده را آب محال است که پنهان سازد
زرد رویی نکشد روز قیامت صائب
هر که با خون دل از نعمت الوان سازد