صائب تبریزی- غزل شماره 3209
نه بیدردی است گر اشکم به چشم تر نمیآید
مرا از سیرچشمی در نظر گوهر نمیآید
به چشم پاک کرد آیینه تسخیر آن پری رو را
چنین فتح نمایانی ز اسکندر نمیآید
نماند از سردمهریهای دوران در جگر آهم
درختی را که سرما سوخت دودش برنمیآید
چنین کز عالم آب آمد آن سرو روان بیرون
نهال طوبی از سرچشمۀ کوثر نمیآید
اگر اهل دلی بر تیرهبختی صبر کن صائب
که داغ کعبه از زیر سیاهی بر نمیآید