صائب تبریزی- غزل شماره 3202
به آسانی به روی زرد ما کی رنگ می آید؟
به دور ما می لعلی برون از سنگ می آید
تپیدنهای دل در گوش من آهسته می گوید
که از تمهید صلح یار بوی جنگ می آید
اگر سیل سبکرفتار در دنبال من باشد
همان از خواب سنگین، پای من بر سنگ می آید
من دیوانه بی او در حریم خلد اگر باشم
گل و شبنم به چشمم دامن پر سنگ می آید
زعشق پاکدامن حسن سرکش وحشتی دارد
که طوطی در نظر آیینه را چون زنگ می آید
نمی گردد حجاب اهل بینش عالم صورت
به چشم می شناسان نشأه پیش از رنگ می آید
ز حسن عاقبت نومید نتوان شد به دل سختی
نه آخر ناقۀ صالح برون از سنگ می آید؟
ز خاک افسرده تر، از باد سر گردانترم صائب
علاج درد من از آب آتش رنگ می آید