صائب تبریزی- غزل شماره 3107
دو شب از ماه نو سالی به عید امید می باشد
هلال جام هر جا هست سی شب عید می باشد
نباشد دولت ناخوانده را نسبت به دولتها
نشاط افزون دهد صحبت چو بی تمهید می باشد
ز نور حق بود هر کس ز هستی بهره ای دارد
ظهور ذرۀ ناچیز از خورشید می باشد
نمی اندیشد از زخم زبان هر کس که مجنون شد
بهار خشک مغزان سایه های بید می باشد
به عبرت بین جهان را تا کند قطع امید از تو
که دیدنهای رسمی را ز پی وادید می باشد
بود از گردش پرگار دور عیش مرکز را
گشاد اهل دل در حلقۀ توحید می باشد
به روی تازه صائب صلح کن از میوه های تر
که سرو از دست خالی تازه رو جاوید می باشد