مرا پیغام لطفی از زبان خامه بس باشد

صائب تبریزی- غزل شماره 3090

مرا پیغام لطفی از زبان خامه بس باشد

شب امیدواری از سواد نامه بس باشد

به مکتوبی حیات رفتۀ من باز می آید

مرا صور قیامت از صریر خامه بس باشد

به آهی می توان دل را ز مطلبها تهی کردن

که یک قاصد برای بردن صد نامه بس باشد

ز یک فریاد بیتابانه صد فریاد می خیزد

سپندی از برای گرمی هنگامه بس باشد

به اندک سختیی، دل چاک می گردد سخنور را

که روی سخت ناخن بهر شقّ خامه بس باشد

مکن اسراف در اسباب شید و زرق ای زاهد

که چندین مرده را آن گنبد عمامه بس باشد

خموشی بحر بی پایان و سیلاب است گویایی

دلیل جهل، لاف علم از علامه بس باشد

چه در تحصیل بوی خوش، نفس چون عود می سوزی؟

نسیم خُلق، مردان را عبیر جامه بس باشد

پریشان می کند اندک غمی وقت سخنور را

که یک مو بهر تشویش دماغ خامه بس باشد

گرفتم ترک دلدار از هجوم بوالهوس صائب

ایاز خاص را عیب قبول عامه بس باشد

 

 

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها