صائب تبریزی- غزل شماره 3088
دل آزاد طبعان فارغ از قید هوس باشد
قبای بی گریبان را چه پروای عسس باشد؟
حصار خرمن خود ساز دست خوشه چینان را
که اینجا جامۀ فتح شکر بال مگس باشد
مه محمل نشینی را که من دیوانۀ اویم
به گوشش نالۀ زنجیر فریاد جرس باشد
ندارد چشم تحسین نالۀ بلبل ز بیدردان
چه حاجت شعلۀ آواز را با خار و خس باشد؟
سخن سنجیده گفتن بی نیازی بار می آرد
گهر در دامن غواص از پاس نفس باشد
حبابی را که در بحر حقیقت چشم بگشاید
سپهر آبگون چون پردۀ روی نفس باشد