مسلسل حرف از آن مژگان خوش تقریر می‌ریزد

صائب تبریزی- غزل شماره 3056

مسلسل حرف ازان مژگان خوش تقریر می‌ریزد

سخن زین خامۀ فولاد چون زنجیر می‌ریزد

مخور بر دل مرا تا برخوری زان چهرۀ نوخط

که از لرزیدن من جوهر از شمشیر می‌ریزد

چه گل‌ها می‌توان چید از دل بی‌طاقت عاشق

در آن محفل که رنگ از چهرۀ تصویر می‌ریزد

سلامت خواهی از چشم بدان، سر در گریبان کش

که از گردن ‌فرازی بر هدف‌ها تیر می‌ریزد

نه از نازست اگر کم حرف افتاده است لب‌هایش

قلم چون تنگ شق افتد رقم زو دیر می‌ریزد

تو سنگین دل به جوی شیر قانع نیستی، ورنه

به قدر حاجت از پستان قسمت شیر می‌ریزد

ز حیرانی به دندان می‌گزی انگشت گستاخی

اگر دانی چها از خامۀ تقدیر می‌ریزد

مرا بگذار با ویرانی ای معمار سنگین‌ دل

که رنگ از روی من ز اندیشۀ تعمیر می‌ریزد

من عاجز کنم چون از علایق جمع دامن را؟

که رنگ آتش از این خار دامنگیر می‌ریزد

مکش تیغ زبان صائب به هر بیهوده‌ گفتاری

که از عاجزکشیها این دم شمشیر می‌ریزد

 

 

 

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها