عجب دارم که یار این نابسامان را به یاد آرد

صائب تبریزی- غزل شماره 2888

عجب دارم که یار این نابسامان را به یاد آرد

چه افتاده است کس خواب پریشان را به یاد آرد؟

فراموشی ز یاران لازم افتاده است دولت را

کجا بر چرخ، عیسی دردمندان را به یاد آرد؟

نبیند داغ دشمنکامی از ایّام، آگاهی

که در ایام دولت دوستداران را به یاد آرد

به کافر نعمتی مشهور گردد ناجوانمردی

که با درد جگرسوز تو درمان را به یاد آرد

سزای خاکمال انتقام است آن دل غافل

که با دریای رحمت گرد عصیان را به یاد آرد

چو مور آن کس که از ملک قناعت گوشه ای دارد

زهی غفلت اگر ملک سلیمان را به یاد آرد

ز بیدردی نمک را زخم ما خون می کند در دل

به مرهم چون فتد کارش نمکدان را به یاد آرد

نبیند بینوایی هرگز از دوران نواسنجی

که در ایام بی برگی گلستان را به یاد آرد

ز کافر نعمتانِ قسمت است آن طوطی نادان

که با گفتار شیرین شکرستان را به یاد آرد

وطن را خواری اخوان کند خاک فراموشان

عزیز مصر هیهات است کنعان را به یاد آرد

خوشا رندی که چون از ساغر توحید می نوشد

خمارآلودگان بزم امکان را به یاد آرد

ز یاد گریۀ مستانه خمیازه است کار دل

صدف را چاک گردد دل چو نیسان را به یاد آرد

ز کنعان روی در دیوار زندان آورد صائب

چو یوسف سیلی بیداد اخوان را به یاد آرد

 

 

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها