صائب تبریزی- غزل شماره 2854
به قتل هر که مایل آن دل بیباک می گردد
گریبان بر گلویش حلقۀ فتراک می گردد
به خورشید درخشان می رسد چون قطرۀ شبنم
دل هر کس که آب از روی آتشناک می گردد
فروغ شمع می سازد منور چشم روزن را
اگر پاک است دل، آخر نظر هم پاک می گردد
مبادا هیچ کس را روز سختی در کمین یارب
که گندم را ز بیم آسیا دل چاک می گردد
ز پیچ و تاب فکرت در دل شبها مشو درهم
که آخر جوهر آیینۀ ادراک می گردد
خشن پوشی گزیدم بهر زجر نفس، ازین غافل
که آتش فربه از پیراهن خاشاک می گردد
مخور چون غنچۀ گل از نسیم صبح، دم صائب
که جمعیت به گرد خاطر غمناک می گردد