جانهای آرمیده ز مردم رمانترست

صائب تبریزی- غزل شماره 1898

جانهای آرمیده ز مردم رمانترست

آبی که ایستاده تر اینجا روانترست

دست از ستم مدار که در روز بازخواست

از شمع کشته، شکوۀ ما بی زبانترست

خود را سبک مکن که به میزان اعتبار

هر کس سبک شود، به نظرها گرانترست

چون سیل زودتر به محیط بقا رسد

از بار درد هر که درین ره گرانترست

حیرت مرا ز همسفران پیشتر فکند

پای به خواب رفته درین ره روانترست

غافل ز من مباش که صد پرده درد من

از خواب ناز چشم تو ظالم گرانترست

ما چون حباب خانه سرانجام می کنیم

از موج اگرچه قافلۀ ما روانترست

پاس وفا کشیده به بند گران مرا

ورنه ز عذر لنگ تو پایم روانترست

نسبت به سخت رویی ابنای روزگار

صد پرده از حباب، فلک شیشه جانترست

وحشت مرا ز سنگ ملامت حصار شد

بی آفت است هر که بلند آشیانترست

مگشا لب سؤال که روزی فزون خورد

هر کس که در بساط جهان بی دهانترست

در کارخانه ای که ندانند قدر کار

از کار هر که دست کشد کاردانترست

صائب بهوش باش که در سنگلاخ دهر

هر کس عنان کشیده رود خوش عنانترست

 

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها