بشکفد پروانه چون در انجمن بیند مرا

صائب تبریزی- غزل شماره 143

بشکفد پروانه چون در انجمن بیند مرا

خیزد از بلبل فغان چون در چمن بیند مرا

مصرع برجستۀ آهم چنین کاستاده ام

آب گردد شمع اگر در انجمن بیند مرا

چرخ عاجز کش که چون شمع آتشم در جان زده است

چشم دارم بر مزار خویشتن بیند مرا!

منّت شمع تجلّی می نهد بر بخت من

کرم شب تابی فلک چون در لگن بیند مرا

زان نمی بندم لب خواهش که این چرخ خسیس

روزیم را می بُرد گر بی دهن بیند مرا

سرمۀ خاموشیی خواهم که گوش پرده در

چون لب پیمانه بیزار از سخن بیند مرا

همچو گرگ از یکدگر چشم حسودش می درد

گر ز نقش بوریا در پیرهن بیند مرا

ناخن من آبروی تیشۀ فرهاد ریخت

آه اگر شیرین به چشم کوهکن بیند مرا

تا عقیق از سادگی سنجید خود را با لبش

جوش غیرت تشنۀ خون یمن بیند مرا

گر چنین صائب غریبان را نوازش می کند

چشم بگشاید چو غربت، در وطن بیند مرا

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها