صائب تبریزی- غزل شماره 1331
از پر سیمرغ اگر دست حمایت زال داشت
از غم عالم مرا هم عشق فارغبال داشت
داشت تا اندیشۀ او بر سر زانو سرم
ساق عرش از قامت خم گشته ام خلخال داشت
زنگ ظلمت بود از آب زندگانی قسمتش
تا سکندر روی در آیینۀ اقبال داشت
داشت آتش زیر پا امشب خیالش در نظر
این غزال شوخ تا چشم که در دنبال داشت؟
تا چو شبنم چشم وا کردم درین بستانسرا
سبزۀ بخت مرا خواب گران پامال داشت
عالمی بر عیش خوش پرگار من می برد رشک
تا دل دیوانه جا در حلقۀ اطفال داشت
شبنم از مهر خموشی محرم گلزار شد
بلبل ما را ز گل محروم قیل و قال داشت