از عزیزان دیدۀ پوشیدۀ من روشن است

صائب تبریزی- غزل شماره 1057

از عزیزان دیدۀ پوشیدۀ من روشن است

بوی پیراهن کلید خانۀ چشم من است

خون ما بی طالعان را نیست معراج قبول

ورنه جای مصرع رنگین، بیاض گردن است

دیدۀ بازست از نظّارۀ دنیا حجاب

دیدن این خواب، موقوف نظر پوشیدن است

از شب بخت سیاهم صبح امّیدی نزاد

حرف خواب آلودگان است این که شب آبستن است

پستی سقف فلک آه مرا در دل شکست

شمع می دزدد نفس چندان که زیر دامن است

سرمپیچ از داغ، کز اقبال روزافزون عشق

داغ چون پیوسته شد با هم، دعای جوشن است

تا چه بیراهی ز من سر زد، که در دشت جنون

هر سر خاری که بینم تشنۀ خون من است

می شوند از چرب نرمی دوست صائب دشمنان

بر چراغ من نسیم صبحگاهی روغن است

 

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها