صائب تبریزی- غزل شماره 4220
جمعی که قطع راه به مژگان تر کنند
چون رشته دست در کمر صد گهر کنند
بحری است بحرِ عشق که موج و حباب را
دریادلان تصور تیغ و سپر کنند
خرطوم پشه را کجک فیل کرده اند
تا اقویا ز آه ضعیفان حذر کنند
عشاق را به راهنما احتیاج نیست
چون کوهکن به تیشۀ خود راه سر کنند
[چون رشته از خیال دهان تو عاشقان
وقت است سر ز چشمۀ سوزن بدر کنند]
در بحر نیلگون فلک پاک گوهران
شرط است در غبار یتیمی بسر کنند
جمعی که در مقام توکل ستاده اند
در برگریز شکوه ز جوش ثمر کنند
زنهار لب به حرف طمع آشنا مکن
گر چون صدف دهان ترا پر گهر کنند
آنها که زخمی از سگ خاموش خورده اند
از نفس آرمیده حذر بیشتر کنند
در هر دلی که شور محبت زیاده است
شکر لبان به خنده نمک بیشتر کنند
در دور خط سبز مگر صائب این گروه
رحمی به حال عاشق خونین جگر کنند