پشت دستانت، کویری خفته چسان در آب

خسرو گلسرخی – شعر شماره 7

دوگانه

پشت دستانت

کویری خفته چسان در آب

لب

ترک خورده ز گرمای هجوم ظهر

جان

ز سردی چون زمستانی میان برف

لب ز جانش نشانی هرگز نمی گیرد

جان کرخ

لب  دشمن خاموش

حرف هایش

جنگل و روییدن رود است

خواب هایش

آفتابی مانده در یک صبح

لایه های خشک و تب دارش

مارسان

استاده بر پاهای بارانی که باریده

چشم در چشمان هر بادی که می آید

خیره گشته

خفته در نخوت

خود هراسان است

اما در کمین شب

مشت ها آکنده از ضربت

قدرتش جوبار و دریا نیست

حسرتش سیلاب در شهر است

انتظارش پیر گشته

انتظار افتاده بر پلکش

خواب فردا را نمی بیند

او به این گرما و تب معتاد

جان او از ریشه در مرداب

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها