خواجوی کرمانی – قطعه شماره 37
کتب علی بنائه
هر آنگهی که درین صفّه آشیان سازم
مرا ز هاتف غیبی به گوش جان آید
کز آن چه سود که ایوان قصر مرفوع است
بر اوج کنگره برج مشتری ساید
ازین سراچه ی خاک مدار چشم وفا
چو روشن است که با هیچکس نمی پاید
بدان امید نهادیم وضع این بقعه
که تا کسی نفسی خوش در او بیاساید
ولی چو درنگری این مقام عاریتی
نه منزلیست که جای قرار را شاید