خواجوی کرمانی – قطعه شماره 27
فی الاستیهاب
مدیر نقطه ی عالم مدار مرکز ملک
جهان پناه سلیمان فر آصف ثانی
روان پیکر اقبال شمس دولت و دین
تو را رسد که کنی در جهان جهانبانی
چه گویمت که تو از فرط کبریا و جلال
ز هرچه در قلم آید هزار چندانی
تو را ز بهر چه بر حالم اطلاعی نیست
چو روشن است تو را رازهای پنهانی
مرا که داعی این حضرتم روا باشد
فتاده در کف صد محنت و پریشانی
چو در جهان بر ابنای دهر وقعی نیست
بدایع سخن از نکته های یونانی
مرا تو فاضل و دانا مخوان که در عالم
سعادتی نشنیدم ورای نادانی
قناعتیست من خسته را که محصول است
ز فیض عالم علوی غذای روحانی
نه همچو طایفه ی جاهلان که خرسندند
مثال نقش بهیمی به ذوق نفسانی
ولی به نزد خرد ز اکتساب تربیت است
حیات روح طبیعی و روح حیوانی
ازین صداع به صدر تو بنده را غرضی ست
بگویم ار به ارادت سری بجنبانی
چو روشن است بر رای عالم آرایت
که از غذاست قوای نفوس انسانی
ز فرط محنت اگر بر جناب درگاهت
نیاز عرضه ندارم تو خود نمی دانی