خواجوی کرمانی – قطعه شماره 25
خواستم قطره ی سیاهی دوش
از که آنکس که نور دیده ی ماست
مهر گردون عالم آنکه رخش
در سیاهی شب چو مه پیداست
آنک اهل زمانه را درخور
چون سیاهی دیده ی بیناست
خردم گفت کافتابست او
کس سیاهی ز آفتاب نخواست
در سیاهی شد آب حیوان گم
نه سیاهی ز آب حیوان خاست