فروغ اختر دین محمد

خواجوی کرمانی – قطعه شماره 20

فاجابة بهذه القطعه

فروغ اختر دین محمد

سپهر فضل شمس نخجوانی

تویی مسّاح صحرای معالی

تویی ملاّح دریای معانی

تو را مخدوم خود دانی که دانم

مرا محکوم خود دانم که دانی

گرانی از حضورت کی توان یافت

که ناید از سبک روحان گرانی

ز شعرت عار می باید که نبود

که نبود آب را ننگ از روانی

ننالد بلبل از دستان سرایی

نرنجد طوطی از شکّر فشانی

خلیل و اخفش آن شهرت ندارند

که نیشابوری و جربادقانی

تو می دانی که داعی را نباشد

غمی از شاعران اصفهانی

نگردد ملتفت شیر سپهری

به غوغای سگان کاهدانی

مگر دیوست رستم کاورد یاد

ز مشتی غرچه ی مازندرانی

در این ره نطق عیسی چون توان یافت

ازین خر کره گان کاروانی

نظامی را چه باک ار هجو خوانند

بر او نظّامکان از هرزه خوانی

نه ثالث را ز ثانی فرق دانند

نه تمییز مثالث از مثانی

چو در دانش نمی مانی بدین قوم

خداوندا که جاویدان بمانی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها