چو شاه شرق ز یغمای روم باز آمد

خواجوی کرمانی – قطعه شماره 19

بمدح المولی الاعظم رکن الدین البکرانی

چو شاه شرق ز یغمای روم باز آمد

پیاده گشت از این سبز خنک چوگانی

برفت در حرم و سوی تیر کرد خطاب

که ای وزیر جهاندیده پیر نورانی

همین زمان برو و قاضی فلک را گوی

که یک نفس چه بوَد گر قدم برنجانی

بخواند تیر همان لحظه سعد اکبر را

که هیچ چاره نبودش ز بنده فرمانی

زبان به رسم دعا برگشود هرمز و کرد

بروز لفظ گهربار گوهر افشانی

عروس چرخ زبرجد که درخورست بدو

سر سریر کیانی و تاج سلطانی

درون پرده ی عصمت نشسته چون بلقیس

به زیر خاتم او ملکت سلیمانی

قمر درآمد و بنهاد شمع کافوری

برون ستاده دو پیکر به رسم دربانی

خروش چوبک کیوان هندی از سر بام

طنین فکنده درین نه رواق پنگانی

نشسته زهره ی بربط زن ارغنون در چنگ

ز عندلیب سبق برده در خوش الحانی

شه سپهر زبان برگشود با برجیس

که ای ندیده به دانش کسی تو را ثانی

بیا بگوی که امروز در جهان علوم

که را رسد که کند دعوی جهانبانی

چو مشتری بشنید این سخن به پاسخ گفت

که ای به سلطنت و تاج داری ارزانی

تو نور چشم جهانی و شمع جمع فلک

زهی منوّر از انوار لطف یزدانی

ز عقل کل که ازو کلّ عقل گیرد فیض

شنیده ای گه ارشاد در سخن رانی

که فاضلیست در این دور در دیار عجم

که روشنست بدو دیده ی مسلمانی

سزد که صدرنشینان عالم ملکوت

بر آستان رفیعش نهند پیشانی

چو این سخن بشنیدم سئوال کردم ازو

که کیست اینکه فرو مانده ام ز حیرانی

جواب داد که ای نافذ از تو حکم قضا

بگویم ارچه تو باید که اینقدر دانی

شه افاضل و سلطان چار بالش چرخ

مدار مرکز آفاق رکن بکرانی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها