چون پدید آمد ز زیر هفت چرخ مستدیر

خواجوی کرمانی –  ترجیع و ترکیب شماره 11

فی مدح الامیر الاعظم مظفر الدنیا و الدین صادون بیک طاب ثراه

 ترکیب بند

چون پدید آمد ز زیر هفت چرخ مستدیر

طلعت سلطان زرین تاج زنگاری سریر

از فراز سبز خنگ چرخ بر خاک اوفتاد

وز تواضع بوسه زد بر نعل یکران امیر

آن زمین حلم فلک سرعت که هست از مهر کین

در سخا اقلیم بخش و در وغا اقلیم گیر

اختر تأئید را از مشرق تیغش طلوع

و آسمان ملک را بر مرکز حکمش مسیر

بفکند از زخم شمشیرش فلک زرین سپر

بشکند از سهم پیکانش قلم در دست تیر

ملک هفت اقلیم گردون پیش جاهش مختصر

نقد چار ارکان عالم نزد انعامش حقیر

جود عالم بخش او ارزاق را نعم الکفیل

حکم عالم گیر او آفاق را نعم النصیر

 

تیغ قهرش آفتاب گرم رو را پی کند

وآتش سوزنده از تشویر تیغش خوی کند

 

خسرو گردون جنابش هر کجا لشکر کشد

شاه چرخ چنبری در موکبش خنجر کشد

از سرافرازان عالم بر سر آمد خنجرش

بر سر آید هر که او را شاه عدل برکشد

آسمان کحل الجواهر سازد از خاک درش

تا به جای توتیا در دیده ی اختر کشد

برخلافش نسخه ای کاندر ازل تحریر یافت

در زمان مستوفی حکمش قلم در سر کشد

آسمان زآن رو که گرد موکبش را مشتریست

از درست مغز بی ماهی به میزان زر کشد

زهره ی زهرا به مجلس خانه ی روحانیان

در هوای مجلسش هر صبحدم ساغر کشد

هر شبی زان کله ی زریفت بندد آسمان

تا عروس ملک را شاه عجم در بر کشد

 

قطب گردون مرتبت، برجیس مریخ انتقام

خسرو کیخسرو آیت، کسری جمشید جام

 

آن جهانداری که گردون بنده ی فرمان اوست

شیر چرخ چنبری کمتر سگ دربان اوست

این رواق نیلگون کز لاژورد اندوده اند

یادگاری از فراز طارم ایوان اوست

آسمان پیرست درخورد کمان و تیر نیست

درخور تیر و کمانش ترکش و قربان اوست

عرصه ی کونین کادراک از مسیرش قاصرست

گاه جولان گوشه ای از ساحت میدان اوست

سبز خنگ چرخ را شاید که در زین آورند

چون به نسبت ماه نو نعل سم یکران اوست

آنکه عالم در پناه دولتش گیرد قرار

مژده عالم را که اکنون ملک عالم زان اوست

چه منشورست کز زر مینویسد آفتاب

کز شرف القاب شاه شرق بر عنوان اوست

 

بوالمظفر مطلع صبح ظفر صادون که هست

هفت چرخش زیر پای و هفت گردون زیر دست

 

ای به فرط کبریا فرمانده و کشورستان

ملک را مالک رقاب و دهر را صاحبقران

بر جناب درگهت سلطان انجم پرده دار

بر فراز طارمت کیوان هندی پاسبان

طغرل زرّین مشرق گشته در وقت غروب

پیش رایت از حیا عنقای مغرب آشیان

حضرتت را ترک گردون خادمی رومی نژاد

درگهت را جرم کیوان بنده ای هندی زبان

لمعه ی تیغت سپهر سروری را آفتاب

صدمه ی قهرت جهان معدلت را قهرمان

هشتمین جنّت بساط مجلست را خاکبوس

هفتمین طارم حریم حضرتت را آستان

در رصدگاه معالی طالعت را ارتفاع

با سعود آسمانی اخترت را اقتران

 

چرخ را دایم به گرد مرکز حکمت مدار

کرده باز رایتت نسرین گردون را شکار

 

فتح را تا چشمه ی تیغ تو منبع کرده اند

آفتاب ملک را صدر تو مطلع کرده اند

با فروغ لمعه ی خورشید رایت اختران

شقه ی زربفت زنگاری ملمّع کرده اند

عکس ماه رایتت را در مضیق آسمان

حکم چاه نخشب و ماه مقنّع کرده اند

چون به لفظ هندویی برهان تیغت قاطع است

حجت ترک فلک را زو مقطّع کرده اند

بارها خنجرگذاران سپاهت در نبرد

این مدوّر چرخ گردان را مربع کرده اند

سبزپوشان سپهر از شقه های بیرقت

دلق ازرق فام گردون را مرقّع کرده اند

قلزم تیغت بسا گوهر که بر گردون فشاند

تا کمر شمشیر جوزا را مرصّع کرده اند

 

در جهان از مرتبت ذاتت جهانی دیگرست

قصر مرفوعت زمین را آسمانی دیگرست

 

خسروا دور فلک در تحت فرمان تو باد

ماه نو نعل سمند باد جولان تو باد

این سپهر کاسه وش چون خان احسان گستری

لاژوردی کاسه ای بر گوشه ی خوان تو باد

منشی دیوان گردون انک تیرش کُنیتست

کمترین دفترکش نوّاب دیوان تو باد

شهسواری کاین بساط نیلگون میدان اوست

از تفاخر خاک روب صحن میدان تو باد

این مقرنس شکل دود اندود زنگاری رواق

چار طاقی در فضای طاق ایوان تو باد

چون به روز عید گاو چرخ را قربان کنی

تیر قوس آسمان در کیش و قربان تو باد

تا به آیین ملایک مستجاب آید دعا

بر فلک روح الامین دایم ثناخوان تو باد

 

آفتابا مملکت را سایه ات پاینده باد

و آفتاب دولتت در مملکت تابنده باد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها