ایرج میرزا – سایر اشعار شماره 5
در رثاء درة المعالی
شد فصل بهار و گل صلا داد
بر چهره ی خوب خود صفا داد
باد سحری ز آشنایی
پیغام وفا به آشنا داد
بلبل ز فراق چند ماهه
باز آمد و شرح ماجرا داد
افسوس که جای توست خالی
ای خانم درة المعالی
آوخ که بهار ما خزان شد
آن روی چو گل ز ما نهان شد
از چشمه ی چشم ما روان شد
خوناب جگر ز فُرقتِ تو
بلبل صفت از فراق رویَت
در باغ نصیب ما فغان شد
افسوس که جای توست خالی
ای خانم درة المعالی
گرییم ز درد اشتیاقت
سوزیم در آتش فراقت
جفت المیم و یار اندوه
بینیم ز دوستان چو طاقت
گوییم ز روی درد و حسرت
آییم چو بی تو در وثاقت
افسوس که جای توست خالی
ای خانم درة المعالی
از ما چه خلاف دیده بودی
کاین گونه مفارقت نمودی
سر رشته ی اتحاد ما را
رفتی و ز دست ما ربودی
جای تو به روی چشم ما بود
در خاک سیه چرا غنودی
افسوس که جای توست خالی
ای خانم درة المعالی