اقبال لاهوری
پیام مشرق
شماره 250
مثل آیینه مشو محو جمال دگران
از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
آتش از ناله ی مرغان حرم گیر و بسوز
آشیانی که نهادی به نهال دگران
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز
که پریدن نتوان با پر و بال دگران
مرد آزادم و آن گونه غیورم که مرا
می توان کشت به یک جام زلال دگران
ای که نزدیک تر از جانی و پنهان ز نگه
هجر تو خوشترم آید ز وصال دگران