اقبال لاهوری
زبور عجم
شماره 120
بگذر از خاور و افسونی افرنگ مشو
که نیرزد به جوی این همه دیرینه و نو
چون پر کاه که در رهگذر باد افتاد
رفت اسکندر و دارا و قباد و خسرو
زندگی انجمن آرا و نگهدار خود است
ای که در قافله ای بی همه شو با همه رو
تو فروزنده تر از مهر منیر آمده ای
آنچنان زی که به هر ذره رسانی پرتو
آن نگینی که تو با اهرمنان باخته ای
هم به جبریل امینی نتوان کرد گرو
از تنک جامی ما میکده رسوا گردید
شیشه ای گیر و حکیمانه بیاشام و برو