اشعار نصرالله مردانی

اشعار نصرالله مردانی

اشعار نصرالله مردانی


اشعار سنتی : شعر نخست :

من واژگون، من واژگون، من واژگون رقصیده ام

من بی سر و بی دست و پا، در خواب خون رقصیده ام

میلاد بی آغاز من هرگز نمی داند کسی

من پیر تاریخم که بر بام قرون رقصیده ام

فردای ناپیدای من، پیداست در سیمای من

این سال که با فرداییان در خون کنون رقصیده ام

منظومه ای از آتشم، آتشفشانی سرکشم

در کهکشانی بی نشان، خورشید گون رقصیده ام

ای عاقلان در عاشقی دیوانه می باید شدن

من با بلوغ عقل در اوج جنون رقصیده ام

میلاد دانایی منم، پرواز بینایی منم

من در عروجی جاودان از حد فزون رقصیده ام

با رقص من در آسمان، رقص تمام اختران

من بر بلندای زمان بنگر که چون رقصیده ام


  شعر دوم:

مهربان آمدی ای عشق به مهمانی من

پر شد از بوی خوشت  خلوت روحانی من

خوش بر آورده سر از باغ تماشای وجود

سرو ناز تو به سـر فصل زمستانی من

هیچ کس غیر تو ای خرمی دیده نخواند

حرف ناخوانده ی دل از خط پیشانـی من

می کنم گریه من سـوخته تا خنده زند

گل روی تو در آیینه ی بارانی من

بی قرار آمدی و رفت قرارم از دست

بنشـین ؛ تا بنشیند  دل طوفـانی من

آفتابی شـدی و یک سره آبم کردی

شد حریر نگهت جامه ی عریانی من

بشکن ای بغض و فرو ریز که در خانه ی دل

می زند شعله به  جان  آتش پنهانی من

هرچه گفتند و بگویند به پایان نرسد

” قصه ی زلف تو و شرح پریشانی من “


 اشعار  دفاع مقدس و میهنی

شعر نخست : در آزادی خرمشهر

بزن طبل خون در پگاه ظفر

که آمد به میدان سپاه ظفر

گذشتند از خان تاریخ تلخ

دلیران آوردگاه ظفر

شکستند آخر طلسم خزان

سواران گل در پناه ظفر

به محراب شهر در نمازی عظیم

به خون غوطه‌ ور دادخواه ظفر

به زیر سم اسب مردان صبح

گل شعله رویید به راه ظفر

بخوانيد ياران به آهنگ خون

سرود خلق در پگاه ظفر

به بام جهان جلوه ‌ای تازه داشت

طلوع سحر در نگاه ظفر

چه شوری است در جانت این پیرعشق

كه يادت بود قبله ‌گاه ظفر

بمان کز تو ای تابش تابناک

بتابد بر اين خاک ماه ظفر


 شعر دوم :

از خوان خون گذشتند صبح ظفر سواران

پیغام فتح دارند آن سوی جبهه یاران

در شط سرخ آتش، نعش ستاره می‌سوخت

خون‌نامه ی نبرد است آیین پاسداران

در کربلای ایثار مردانه در ستیزند

رزم ‌آوران اسلام با خیل نابکاران

در شام سرد سنگر روشن چراغ خون است

ای آب دیده تر کن لب های روزه‌ داران

در رزمگاه ایمان با اسب خون بتازند

تا وادی شهادت این قوم سربداران

گلگونه ی شهیدان با خون گل بشویید

تا سرخ‌ تر نماید رخسار روزگاران

هابیلیان کجایید قابیل دیگر آمد

ننگ است جان سپردن در دخمه ی تتاران

در بادهای سوزان نیلوفران خاکی

چشم ‌انتظار آب ‌اند ای روح سبز باران

ای ابر پر صلابت ! آبی ز دیده بفشان

با مرگ لاله طی شد افسانه ی بهاران

بی‌باوران عالم با چشم دل ببینید

آیینه ی زمان است این پیر در جماران


 اشعار مذهبی

شعر نخست :
در وصف امام علی ( ع )

قسم به جان تو ای عشق ، ای تمامی هست

كه هست هستی ما از خم غدیر تو مست

در آن خجسته غدیر تو دید دشمن و دوست

كه آفتاب برد آفتاب بر سر دست

نشان از گوهر آدم نداشت هر كه نبود

به خم سرای ولایت خراب و باده پرست

به باغ خانه ی تو كوثری بهشتی بود

كه بر ولای تو دل بسته بود صبح الست

در آن میانه كه مستی كمال هستی بود

به دور سرمدی ‌ات هر كه مست شد پیوست

بساط دوزخیان زمین ز خشم تو سوخت

چو در سپاه ستم برق ذوالفقار تو جست

هنوز اشک تو بر گونه زمان جاریست

ز بس كه آه یتیمان ، دل كریم تو خست

ز حجم غربت تو می‌ گریست در خود چاه

از آن به چشمه چشمش همیشه آبی هست

هنوز كوفه كند موی از غریبی تو

زمانه از غم تنهایی ‌ات به گریه نشست

دمی كه خون تو محراب مهر رنگین كرد

دل تمامی آیینه ‌ها ز غصه شكست


اشعار سنتی – ادبستان شعر پارسی

اشعار دفاع مقدس – ادبستان شعر پارسی

اشعار مذهبی – ادبستان شعر پارسی

اشعار نصرالله مردانی


واژگان کلیدی : اشعار نمونه شعر شاعر شعرهای شعری از یک شعر از غزل غزلیات غزل های غزلی از گزیده گزینه گلچین بهترین و زیباترین از دیوان عکس ملی حماسی میهنی وطنی با موضوع آزادی خرمشهر آزادسازی درباره امام علی علیه السلام مهربان آمدي اي عشق به مهماني من.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها