شعری از محسن بیاتیان

 

درد پرواز را

آسمان ها بر دوش می کشند

وقتی از برابر عکس تو می گذریم

که آرام

در آن فرصت صمیمی غروب

پرنده ای شدی سبکبال

و آسمان

آرامشی که بر گردن آویختی

تا کی ؟ تا کجا

این شانه های صبور

در عزای تو

رویای تابوت ها را بگریند.

باید روزی بیایی

و شمشیرت را

که در فاجعه به خاک افتاده برداری

چشم های ابدیت را

از آن جاده ی غمگین غروب انتظار می کشند

آن جاده ی غمگین غروب

که غبار تو را

و آخرین خاطارت سبز را بلعید

قطاری به رنگ نسیم

لبخند تو بود که محو می شد

و سرگردانی مرا

تا سال های سکوت و صبر

در هزار شب بی انتها فریاد می کرد

قطار دور می شد و تو

شهیدتر از همیشه

بر کرانه ی کوه های خونین غروب می کردی


واژگان کلیدی: اشعار محسن بیاتیان،نمونه شعر محسن بیاتیان،شاعر محسن بیاتیان،شعرهای محسن بیاتیان،شعری از محسن بیاتیان،یک شعر از محسن بیاتیان،شعر نو محسن بیاتیان،شاعر شهر دورود،شعر شاعر دورودی.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها