قاآنی شیرازی – قصیده شماره 286
در ستایش شاهزاده ی آزاد شجاع السلطنه مرحوم حسنعلی میرزا طاب الله ثراه فرماید
آوخ آوخ که شد پسر عم من
مایه ی رنج و محنت و غم من
من شده شادی مجرد او
او شده غصه ی مجسم من
هم ز من عشرت پیاپی او
هم ازو غصه ی دمادم من
هر چه از من به دیگران بخشد
شده از خرج کیسه حاتم من
من چو سهرابم اوفتاده ی او
گشته او چیره دست رستم من
او ستمکار و من ستمکش او
من عزادار و او محرم من
پای من ایستاده تا هر جا
گر به سور است اگر به ماتم من
شیوه ی من خلاف شیوه ی او
عالم او ورای عالم من
هر دم از باد او پریشان است
یک جهان خاطر فراهم من
لیک با این همه عزیزتر است
از دل و دیده ی مکرم من
دست ازو بر نمی توانم داشت
کاو به هر حال هست محرم من
خجلم زانکه خدمتی نشدست
به وی از عزم نامصمم من
چشم دارم که خوانمش سگ خویش
شاه دوران خدیو اعظم من
شیر اوژن حسن شه آنکه ازوست
دُرفشان نطق عیسوی دم من
آنکه گوید قضا نموده مدام
فتح و نصرت قرین پرچم من
شاه سیاره در خوی خجلت
از چه از شرم رای محکم من
عقل موسی و ذات من هرون
جود عیسی و طبع مریم من
گردن گردنان هفت اقلیم
بسته ی خم خام پرخم من
چون سلیمان تمام روی زمین
زیر خضرا نگین خاتم من
آسمان زی حریم من پوید
کعبه درگاه و لطف زمزم من
نی خدایم ولی خداوندم
ملک دوران فضای عالم من
نفخه ی لطف من بهشت برین
شعله ی قهر من جهنم من
قدرم حکم محکم است ولی
تیغ هندی قضای مبرم من
خسروا ایدر از ستایش تو
قاصر آمد بیان ابکم من
به که باشد دعای دولت تو
شیوه ی خاطر مسلم من
باد یار تو تا به روز قیام
لطف پروردگار اعلم من