تا نشود جهل ما به علم مبدل

فرخی یزدی – سایر اشعار شماره 15

چکامه ی وطنی

تا نشود جهل ما به علم مبدل

پیش ملل بندگی ماست مسجل

توده ی ما فاقد حقوق سیاسی است

تا نشود جهل ما به علم مبدل

ما همگی جاهل و ز دانش محروم

پیر و جوان شیخ و شاب کامل و اکمل

وین همه ناقصی است زان و مپندار

کار صحیح آید از گروهی محتل

فی المثل آن آهنی که اهل اروپا

ساخته ماشین از آن و توپ و مسلسل

در کف ما چون فتاد از عدم علم

با همه زحمت کنیم انبر و منقل

بهر چنین جهل راه چاره ی آنی

بهر چنان درد یک علاج معجل

نیست به جز از طریق مدرسه و کار

وین به عموم است بی دلیل مدلل

هست ز درباریان دو فرقه و دایم

دولت ما می شود از این دو مشکل

فرقه ی اول جسور لاکن خائن

دسته ی ثانی فکور اما مهمل

در وسط این دو دسته مملکت ما

گشته امورش ز چار جانب مختل

گه بردش این دوان دوان بچه ویل

گه کشدش آق کشان کشان سوی مقتل

فرقه ی اول نظیر فرقه ی ثانی

دسته ی ثانی مثال فرقه ی اول

مالیه ی ما که خونبهای عمومی است

در کف ارباب پارکهای مجلل

گاه رود در بهای تابلو و مبل

گاه شود صرف چلچراغ و سجنجل

آه که جای قباد و تهمتن و نیو

داد که مأوای طوس و گستهم یل

یکسره گردیده ز انحطاط عمومی

دستخوش و پایمال مشتی تنبل

کشور کسری که بود از فلک اعلی

دوده ی ساسان که بود از همه افضل

این شده رجاله زرنگی ادنی

وآن شده ویرانه ز غبرا اسفل

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest


0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها