شعر نخست:
بگذاریم که دلها همه عا شق باشند
و نه این آینه ها آینه ی دق باشند
بگذاریم که آغوش من و تو با هم
نفسی هم نفس ناله و هق هق باشند
بگذاریم که در باغچه های دلمان
سروها هم قدم ناز شقایق باشند
بگذاریم که لب های گُم آینه ها
آشنا با سخن و لحن حقایق باشند
و بیاییم سخن های من و تو از هم
غرق در عطر خوش آواز علایق باشند
و بشوییم دو چشم و به جهان خیره شویم
بگذاریم که دلها همه عاشق باشند
شعر دوم:
با اینکه تنها چند روزی پیش مایی
حس می کنم عمریست با من آشنایی
وقتی نگاهت را به چشمم هدیه کردی
حس عجیبی داشتم مثل رهایی
ای شاه بیت هر غزل در دفتر من
ای بهترین خلق خدا ای ماورایی
شاید تو هم در چشم های من بخوانی
عشقی که پنهان گشته در این بی صدایی
در این غزل حرف دلم را می نویسم
در چشم من زیبا ترین خلق خدایی
احساس دلگیریست این حسی که دارم
ترسیدن از روز غم انگیز جدایی
شعر سوم:
امشب دلم را در غزل جا میگذارم
امشب تو را با عشق تنها میگذارم
مانند مجنون در خیابان خیالم
یک شاخه گل در راه لیلا میگذارم
فواره ام ، دانم سرانجامم سقوط است
اما مسیرم را به بالا میگذارم
دل را برای عشق ، امشب وقف کردم
کردار دنیا را به فردا میگذارم
از بچگی احساس میکردم که روزی
مانند مجنون سر به صحرا میگذارم
امشب خودم را در غزل محبوس کردم
امشب تو را با عشق تنها میگذارم
شعر چهارم:
با اینکه تنها چند روزی پیش مایی
حس میکنم عمری است با من آشنایی
وقتی نگاهت را به چشمم هدیه کردی
حس عجیبی داشتم ، مثل رهایی
ای شاه بیت هر غزل در دفتر من !
ای بهـــترین خلق خدا ! ای ماورایی !
شاید تو هـــم در چشمهای من بخوانی
عشقی که پنهان گشته در این بی صدایی
در این غزل حـــرف دلم را مینویسم
در چشم من زیباترین خلق خدایی
احساس دلگیری است این حسی که دارم :
ترسیدن از روز غم انگــــیز جدایی
واژگان کلیدی: اشعار اکبرامیدی،نمونه شعر اکبر امیدی،شعرهای اکبر امیدی،شاعر اکبر امیدی،غزل اکبر امیدی،غزلیات اکبر امیدی،سروده های اکبر امیدی،اشعار سنتی اکبر امیدی،غزل های اکبر امیدی،غزلی از اکبر امیدی،.