ورود-ثبت نام

ای دیدن تو حیات جانم

سنایی غزنوی – غزل شماره 256

ای دیدن تو حیات جانم

نادیدنت آفت روانم

دل سوخته ای به آتش عشق

بفروز به نور وصل جانم

بی‌عشق وصال تو نباشد

جز نام ز عیش بر زبانم

اکنون که دلم ربودی از من

بی روی تو بود چون توانم

دردیست مرا درین دل از عشق

درمانش جز از تو می ندانم

بر بوی تو ز آرزوی رویت

همواره به کوی تو دوانم

تا گوش همی شنید نامت

جز نام تو نیست بر زبانم

تا لاله شدت حجاب لولو

لولوست همیشه بر رخانم

گلنار بهی شدم ز تیمار

وین اشک به رنگ ناردانم

شد خال رخ تو ای نگارین

شور دل و نور دیدگانم

ای عشق تو بر دلم خداوند

من بنده ی عشق جاودانم

وصف تو شدست ماهرویا

از وهم برون و از گمانم

پیش آی بتا و باده پیش آر

بنشان بر خویش یک زمانم

از دست تو گر چشم شرابی

تا حشر چو خضر زنده مانم

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها