برآرد گَرَم آتش‌ دل زبانه

بیدل دهلوی- غزل شماره 2625

 

برآرد گَرَم آتش‌ دل زبانه

شود گردِ بال سمندر زمانه

گشایم ‌گر از بیخودی شست آهی

کنم قبّهٔ چرخ، زنبور خانه

به صد لاف وارستگی صید خویشم

نبرده‌ است پروازم از آشیانه

چراغ ادبگاه بزم خیالم

نمی‌بالد از آتش من زبانه

درین دشت خلقی ز خود رفت، امّا

ندانست سر منزلی هست یا نه

فلک نقش نام که خواهد نشاندن

به این خاتمِ صد نگین در میانه

صدف‌وار تا یک گهر اشک داری

ازین آسیاها مجو آب و دانه

دو روزی‌ کزین ما و من مست نازی

به خواب عدم ‌گفته باشی فسانه

کف پوچ مغزی، مکن فکر دریا

که هر جا تویی، نیست غیر از کرانه

قیامت خروش است بنیاد امکان

ازین ساز نیرنگ انسان ترانه

دمیده‌ است از آب منی مشت خاکی

به صد سخت جانی چو سنگ از مثانه

محال است پروازت از دام زلفش

اگر جمله تن بال ‌گردی چو شانه

به پیری‌ کشیدیم رنج جوانی

سحر می‌کند گل خمار شبانه

اگر گشت باغ است و گر سیر صحرا

روانیم از خود به چندین بهانه

غبار جسد چشم بند است بیدل

چو دیوارت افتاد، صحراست خانه

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest


0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها