ای فتنه ی عالم به نگاه! این چه جمال است؟

وفایی مهابادی – غزل شماره 20

ای فتنه ی عالم به نگاه! این چه جمال است؟

کز وصف جمال تو زبانم همه لال است

جانا دل من سوخت ز داغ لبت، آخر

تا کی دل من تشنه ی این آب زلال است

بگذار که قربان شوم این شمع رخت را

در مذهب ما سوزش پروانه وصال است

ما را هوس وصل لب و زلف تو هیهات

عمر خضر و آب بقا، فکر محال است

این طلعت زیبای تو را مه نتوان گفت

کاین ثابت و آن سوخته ی برق زوال است

شاید به دمم فاتحه ای عین کمال است

کس ماه ندیده است که در عین کمال است

دور از تو چنان زار و نزار است “وفایی”

گویی که زمهجوری خورشید هلال است

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها