شعر نخست :
امام محمد تقی ع
باز هم بر دل مظلوم شرر افتاده
باز هم شعله ی زهری به جگر افتاده
اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید
وسط حجره جواد است، به سر افتاده
دست و پا میزند و هادی خود را خواند
جوهر صوت رسایش ز اثر افتاده
آب شد پیکرش از زهر، به دادش برسید
به خدا جان امامت به خطر افتاده
هلهله نیست جواب نفس آخر او
به چه جرمی گل زهرا ز نظر افتاده؟
حجت حضرت سبحان به تمسخر انگار
گیر بی حرمتی چند نفر افتاده
صاحب عرش الهی است شده خاک نشین
یاد آشفتگی جدش اگر افتاده
جگر تشنه ی او ذکر انا العطشان داشت
از دل حجره به گودال گذر افتاده
این بدن زیر سم اسب نرفته، اما
نظرش بر تن مظلوم دگر افتاده
زیر لب روضه ی شمشیر و سنان میخواند
یاحسین گوید و با دیده ی تر افتاده
بعد کشتن چه کند با تن بی جان جواد؟
بر زبان همه یک تازه خبر افتاده
اهل کوچه خبر از نعش سر بام دهند
چقدر بر بدنش سایه ی پر افتاده
کربلا روضهاش اما به خدا برعکس است
چقدر بر بدنش تیغ و تبر افتاده
ریختند از همه سو بر تن صد چاک حسین
گذر فاطمه بر نعش پسر افتاده
خواهرش آمد و با پیکر بی سر میگفت :
بر تنت نیزه شکسته چقدر افتاده
شعر دوم :
بقیع
بقیعا السلام ای تربت عشق
سلام ای بارگاه غربت عشق
سلام ای خاک پاکت نور باران
سلام ای مرقد زهرا تباران
سلام ای مهد زوار خدایی
انیس دردهای مجتبایی
سلام ای ناظر تبلی السرائر
دلیل غربت سجاد و باقر
سلام ای قبله ی دلهای عاشق
سلام ای بوستان پاک صادق
چرا ای بقعه بی شمع و چراغی؟
نگیرد از تو جز شیعه سراغی
فدای آن زمین و آسمانت
که چندین گنج داری در نهانت
که گفته بارگاهت خشت خشت است؟
که خاکت بهتر از باغ بهشت است
تو باب باب جبریل امینی
زیارتخانه ی ام البنینی
نشان از عطر و بوی یاس داری
که در خود ریشه ی عباس داری
گلی که میدهد بوی علی کیست؟
گلی جز فاطمه بنت اسد نیست
انیس گنبد خضرا تو هستی
قرین تربت زهرا تو هستی
تو سفرهدار مهمانی عزیزی
غبار مهدوی بر سر بریزی
کنی هر روز و شب تجدید عهدی
به یک بوسه ز خاک پای مهدی
بقیعا در دل شهر مدینه
تویی تنها انیس زخم سینه
تو تنها شاهد صوت الحزینی
شنیدی نالۀ فضه خذینی
بده اذن دخولی تا بیاییم
به مژگان آب و جارویت نماییم
شعر سوم :
حضرت حمزه ع
دنیا مثال حمزه علمدار دیده؟ نه
پیغمبری شبیه تو غمخوار دیده؟ نه
کوه احد ز خویش قویتر ندیده بود
مانند تو امیر قلندر ندیده بود
وقتی که تو مدافع آزادگی شدی
روح شکوه مردی و مردانگی شدی
پس راستی برای پیمبر سپر شدی
روزی که ای به شیعه جگر! بی جگر شدی
مثله شدن نصیب کسی میشود که او
سرتا به پا مطیع رسول است مو به مو
تو عاشق تمام عیار پیمبری
بی وقفه تحت پوشش فرمان حیدری
یک ذره هم ارادت اعدا نداشتی
بالاتر از اراده ی مولا نداشتی
آری تو عبد صالح درگاه ایزدی
تنها به نام فاطمه شمشیر میزدی
در صحنه ی نبرد، علیّ مجسمی
شیرخدا و شیر رسول مکرّمی
از بس که پاره پاره شد از تیغ تو ستم
شد پاره پاره پیکرت ای صاحب علم
ای آنکه طعم نیزه و خنجر کشیدهای؟
آیا تن امام به گودال دیدهای؟
حمزه ! امام بی کفن آیا شنیدهای؟
یا طعم نیزه را به دهانت چشیدهای؟
آیا شده عدوی تو رزّازیات کنند؟
یا چون سری بهانه ی یک بازیات کنند؟
آیا شده به نیزه شوی قاری سپاه؟
یا که کنی ز نیزه علم داری سپاه؟
آیا شده عمود به فرقت فرو رود؟
یا جای آب، دشنه به حلقت فرو رود؟
حمزه! هنوز قوم جگرخوار، جانیاند
اما قسم به خون تو این قوم، فانیاند
شعر چهارم :
امام حسین ع
از گاهواره تا که شنیدم صدای تو
انداختم سپاه وفا را به پای تو
چون من کسی غریبنوازی نکرده است
من بودم و اطاعت محض از ولای تو
یاری نمانده بود که یاری کند تو را
خونی نمانده بود که ریزد به پای تو
آغوش گرم تو که نمیشد نصیب من
مقتل کجاست بهتر از این دستهای تو
هل من معین تو به درازا نمیکشد
لبّیک طفلک تو و حزن صدای تو
این شیر جبهه ی تو دگر شیرخواره نیست
تیر سه شعبه میطلبد غصّههای تو
از خیمه تا مرا نبری گریه میکنم
ای مانده روی خاک حرم رد پای تو
ذبح عظیم را به همه میدهم نشان
شاید گلوی من بشود خونبهای تو
ای از قدیم دیده سند پارهپاره را
این پاره حنجرم سند کربلای تو
قنداقه دست و پای علی را نبسته است
باید گلوی تشنه شود مبتلای تو
ای تیر کینه کم نگذار از گلوی من
شش ماه انتظار کشیدم برای تو
گهواره را حراج به غارت گذاشتم
تا معجر رقیّه بماند برای تو
واژگان کلیدی : اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،غزل غزلیات غزل های غزلی از مثنوی،درباره با موضوع،حمزه بن عبدالمطلب،حمزة،حضرت حمزه سیدالشهدا،شهادت،امام جواد الائمه،محمود ژوليده.