ورود-ثبت نام

نه اشکی، تا که ره بندد ز پیش، آن آتشین خو را

رهی معیری – غزلیات ناتمام

شماره ۲

اشک و آه

نه اشکی، تا که ره بندد ز پیش، آن آتشین خو را

نه آهی، تا که از دنبال گیرد، دامن او را

اگر گویم به گل ماند جمال او، خطا باشد

که روی گل ندارد، رنگ و بوی آن گل رو را

نکورویا، چو آن روی نکو، خود را نکو گردان

که خوی نیک بخشد، زیب دیگر روی نیکو را

مرا بود از جهان جمعیتی در کنج آسایش

پریشان کرد حالم، تا پریشان کرد گیسو را

به درمانم چه می کوشی و از دارو چه می گویی

که با درد تو، دل دشمن بود درمان و دارو را

به راه عشق از پروانه ی مسکین نه ای کمتر

بده جان پيش بالایش اگر دیدی رهی او را

 

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *