طبیب اصفهانی – غزل شماره 140
دارم به چمن چه کار، بی تو
نشناسم گل ز خار، بی تو
فریاد که خوش فرو گرفته
ما را غم روزگار بی تو
یعقوب صفت جهان روشن
در چشم من است تار بی تو
چون دیده ی روز نیست چشمم
وقف ره انتظار بی تو
چون شمع سر مزار، گیرم
از بزم طرب کنار بی تو
دارد بلبل هزار افسوس
در هر سر شاخسار بی تو
چون نقش قدم طبیب از ضعف
افتاده به رهگذار بی تو