به روی خوب تو هرکس ز خواب برخیزد

صائب تبریزی- غزل شماره 3813

به روی خوب تو هرکس ز خواب برخیزد

اگر ستاره بوَد آفتاب برخیزد

چنین که چشم ترا خواب ناز سنگین است

عجب که صبح قیامت ز خواب برخیزد

همان قدر مرو ای مست ناز از سر من

که بوی سوختگی زین کباب برخیزد

غبار هستی من تا به جاست ممکن نیست

که از میان من و او حجاب برخیزد

ز فیض عشق به رخسار گریه پرور من

اگر غبار نشیند سحاب برخیزد

نبرد روشنی می سیاهی از دل ما

مگر ز عارض ساقی نقاب برخیزد

چنین که اختر اهل سخن زمین گیرست

عجب که گرد ز روی کتاب برخیزد

اگر به تربت مخمور، تاک دست نهد

ز خواب مرگ به بوی شراب برخیزد

فغان که قافلۀ نوبهار کم فرصت

امان نداد که نرگس ز خواب برخیزد

غبار هستی من آنقدر گران خیزست

که از عذار تو طرف نقاب برخیزد

ازان خطی که ز روی تو خاست، نزدیک است

که آه از جگر آفتاب برخیزد

نخاست گوهر شادابی از جهان صائب

چگونه ابر ز بحر سراب برخیزد؟

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها