داغ ناسور مرا گر بر دل صحرا نهند

صائب تبریزی- غزل شماره 2607

 

داغ ناسور مرا گر بر دل صحرا نهند

از خجالت لاله ها بر کوه پا بالا نهند

از لب پیمانه ها خیزد نوای العطش

پنبۀ مغز مرا گر بر سر مینا نهند

این عزیزانی که من در مصر دولت دیده ام

در ترازو جنس یوسف را به استغنا نهند

کشتی جمعی که دارد از توکّل بادبان

بیشتر در غیر موسم روی در دریا نهند

پرتو رویش چنین گر مجلس افروزی کند

زود باشد شمعها سر را به جای پا نهند

غنچه خسبانی که سرپیچیده اند از روزگار

سر چو صائب بر سر زانوی استغنا نهند

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها