می کشیدم درد را و درد من را می کشید
مشت بر در می زدم،جانم به لب ها می رسید
مشت بر در،مشت بر دیوار،مشتی در برم
منقبض می شد وجودم،ضجه هایی در سرم
بند بند استخوان هایم اسیر درد بود
روح بیمارم از این آشفتگی ها زرد بود
زهر می نوشید من را، من تمام زهر را
راه می رفتم شبیه آفتی من شهر را
شهر من را ضجه می زد،ضجه می زد درد را
شهر می خواهد نباشم،این منِ شبگرد را
خستگی را خسته کردم،زندگی را خسته تر
درد را وابسته کردم،مرگ را وابسته تر
من خودم را پیر کردم،مادرم را پیرتر
لحظه ها را دیر کردم،سال ها را دیرتر
مشت بر دل می زنم،یک مشت بر دیوارها
من جهان را خسته کردم از پسِ تکرارها
پاک می خواهم تمامم را،تمامم پاک را
کاش از سر بگذرانم قصه ی غمناک را
واژگان کلیدی : اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعر از،یک شعر از،مثنوی،سميه جلالي.