شعر نخست:
کاش می دانستی
ما را مجال آن نیست
که روزهای رفته را از سر گیریم
و لحظه های بی بازگشت را
تمنا کنیم .
کاش می دانستی
فردا چه اندازه دیر است
برای زیستن
و چه اندازه زود
برای مردن
و همیشه واژه ای است پر فریب
کاش می دانستی
یک آلاله را فرصت یک ستاره نیست
و به ناگاه بسته خواهد شد
پنجره های دیدار
در اجبار تقدیر
کاش می دانستی .
شعر دوم:
مست
از کهن باده ی رنج
سجده کردم
درد انسان را
در پای هبوط
آنجا که سقوط
از بام بلند باورها
بلور یقین را
در تقدس شک
می شکند
و خواب خوش را
در هجوم تردید
شعر سوم:
صدای پاییز بود
و آغاز بستن پنجره ها
کوچه تنها می شد
با سوت های بی وقت عشق
و تدارکی ازلی
در کار بود
تا حادثه ی عشق
در برخوردی ساده
میان بادهای گیج پاییزی
چشمان ما را تر کند .
شعر چهارم:
مِی بر لب
و نیمه دلی آفتابی
اما
در دوردست های روح
بارانی
بی امان می بارد
و هراسی به اندازه ی ابدیت
فاصله ی این دوگانگی را
رنگ خاکستر می زند
شعر پنجم:
چشمانت را
پر از بهانه ی زیستن خواهم کرد
با شکوفه های تک درخت خانه ام
در هر بهار
و برایت خواهم گفت
که:
یقین راه درازی است
و گاه
به کوتاهی یک آه .
شعر ششم:
من
از میان واژه های زلال
دوستی را برگزیده ام
آنجا که
برف های تنهایی
آب می شوند
در صدای تابستانی
یک دوست .
واژگان کلیدی: اشعار ناهید عباسی،نمونه شعر ناهید عباسی،شاعر ناهید عباسی،شعرهای ناهید عباسی،شعری از ناهید عباسی،یک شعر از ناهید عباسی،شعر نو ناهید عباسی،شعر کوتاه ناهید عباسی.