اشعار عبدالحمید رحمانیان

 

شعر نخست :

هرچه ای بانو دل من ساده است

زیرکی های تو فوق العاده است

زیر بازوهای تردم را بگیر

عشق امشب کار دستم داده است

عشق تا خواهی نخواهی های ما

مثل سیبی اتفاق افتاده است

هرچه تا امروز دیدی پیچ بود

هرچه از فردا ببینی جاده است

هرچه از غم نابلد بودم رفیق

 منحنی های تو یادم داده است

منحنی ها راست می گفتند راست

عشق هذیان های یک آزاده است

گاه یک بادا مبادای بزرگ

گاه داغی بر سر سجاده است

سیب یک شوخی است با آدم بله

یک گناه پیش پا افتاده است

این صدا سوت قطار قسمت است

یا که نه خط روی خط افتاده است

بیش از این پشت هم اندازی نکن

دل برای باختن آماده است


 شعر دوم :

چادر زده ام روی زمینی که نباید

سر داده ام آواز حزینی که نباید

گفتم که شبی روي خودم سیر ببینم

آیینه سپردم به امینی که نباید

من بسته ی شک بودم از ایمان سیاهت

در من فوران کرد یقینی که نباید

از دست هواخواهی من عاقبت افتاد

بر دامن ایمان تو چینی که نباید

غوغا چه کنم این دل سودا زده هر روز

پر می شود از محترمینی که نباید

نامحترمان رحم بر اين خانه نکردند

آهسته گشودند کمینی که نباید

از عشق بریدیم و به عقل آینه بستیم

یعنی گرویدیم به دینی که نباید


واژگان کلیدی:اشعار عبدالحمید رحمانیان،نمونه شعر عبدالحمید رحمانیان،شاعر عبدالحمید رحمانیان،شعرهای عبدالحمید رحمانیان،شعری از عبدالحمید رحمانیان،یک شعر از عبدالحمید رحمانیان،غزل غزلیات غزلهای غزلی از عبدالحمید رحمانیان،عبدالحميد رحمانيان.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها